مقالات آرشیو خبر ها
کتاب لوچیانو موجی ; توپی که من دارم / بخـش سوم

کتاب لوچیانو موجی ; توپی که من دارم / بخـش سوم

کتاب " il pallone lo porto io " یا " توپی که من دارم (حمل می کنم) کتابی است که به تازگی و به قلم مرد دوست داشتنی سابق یوونتوس ، یعنی موجی منتشر شده است . در ادامه می توانید ترجمه قسمت به قسمت و اختصاصی این کتاب را دنبال کنید :

" چه می توانم بگویم از ناپولی که ساخته بودم ، چهار فصل فوق العاده بود ، جنجال ها ، شادی ها و ناراحتی های زیادی را تجربه کردم ؛ بنظر من که غیر قابل تکرار هستند ، فضای تیم و شهر ناپل دگرگون می شد و هر روز با روز دیگر متفاوت می شد چونکه ناپل شهری ست که برای تیم ناپولی زندگی می کند ، تجربه ی شیرینی بود اما با این حال خداحافظی بسیار تلخی داشتم چونکه دلیل رفتن من خستگی بود و آن هم بدلیل وجود بازیکنی مثل دیگو آرماندو ماردونا در ناپل بود ، برترین بازیکن تاریخ "

" کار کردن با او و مدیریتش کار بسیار سختی شد حتی برای من که رابطه ی خوبی با اون داشتم ، من به مارادونا و رئدس وقت ناپولی گفتم که اگر این شرایط ادامه داشته باشد من نخواهم ماند ، مارادونا را نمی توانستیم بفروشیم چونکه در این صورت در ناپل یک انقلاب بر پا می شد و من تا پایان عمر گناه کار شناخته می شدم ، تنها کاری که می توانستم بکنم استعفا بود ، این تصمیم را بعد از درگیری لفظی با ماردونا گرفتم و هیچکس نمی توانست نظر من را عوض کند "

" آن روز را خیلی خوب به یاد دارم ، در هفتم نوامبر سال 1990 در موسکو ؛ در ناپل برابر اسپارتاک بدون گل مساوی کرده بودیم و برای پیروزی به زدن گل نیاز داشتیم ، دو روز قبل از دیدار تیم آخرین تمرینات قبل از سفر را انجام دادند ، شب قرار بود به فرودگاه برویم با این حال خبری از مارادونا نبود ، این بار من پزشک تیم را نفرستادم بلکه خودم به خانه ی دیگو رفتم ، دیگو در اتاق را بر روی خود بسته بود ، با کلودیا همسر دیگو و کوپولا مدیر برنامه های اون صحبت کردم و به آن ها گفتم " اگر مارادونا با هواپیمای شخصی به مسوکو بیاد بازی نمیکنه و بر روی سکوها می نشینه ، در صورتی به میدان میره که با تیم به موسکو بره " این بار تصمیم خودم را گرفته بودم ، مارادونا نباید هر آنچه که دلش می خواست انجام دهد "

" روز بعد مارادونا با همواپیمای اختصاصی به موسکو آمد و مطمئن بود که به میدان خواهد رفت اما به میدان نرفت البته در آن لحظه نظر من تغییر کرد و تصمیم گرفتم تا دیگو بر روی نیمکت بنشیند چونکه نشستن بر روی سکو خیلی سختگیرانه بود ؛ در آن دیدار مارادونا در دقیقه ی 67 به میدان آمد اما با این وجود بازی بدون گل تمام شد و در پنالتی ها هم با توجه به گل شدن توپ مارادونا ما شکست خوردیم ، تصمیم گرفتم تا استعفا دهم چونکه از بوجود آمدن یک اتفاق در میدان مسابقه خیلی هراس داشتم ، اتفاقی که دقیقا چند ماه بعد و در 17 مارس 1991 رخ داد ، مثبت بودن آزمایش دیگو در دیدار ناپولی – باری ؛ این اتفاق باید رخ می داد ، فکر می کردند که من باعث شده بودم تا کوکایین در آزمایش مارادونا ظاهر شود ، دروغ بود من دیوانه نیستم تا با این کار به ناپولی و دیگو ضربه بزنم "

" رئیس ناپولی از ابتدای نوامبر تا آپریل 1991 من را از مدیر به یک کارگر ساده در باشگاه تبدیل کرده بود ، من که سال ها مدیریت می کردم حالا باید از دستورات پیروی می کردم و کارهای بی مورد و سطح پایین را انجام می دادم ؛ دو هفته بعد از دیدار موسکو به میلان رفتیم و من به رئدس باشگاه گفتم که برای یک کار خصوصی باید به تورین بروم ، در واقع من جریان را بطور کامل به رئیس نگفتم ، من برای امضای قرارداد با پورسانو مدیر تورینو به تورین می رفتم "

" از من می پرسند که چیزی از نکات منفی دیگو می دانی ؟ من در ناپل زندگی می کردم نه در کره ی ماه و طبیعی بود که حتی خبرهایی از اعتیاد مارادونا به مواد مخدر می شنیدیم اما اطمینان نداشتیم علاوه بر این دیگو در میدان همه چیز می توانست باشد جز یک شخص آلوده به مواد مخدر ، جادوی مارادونا همیشه به یاد خواهد ماند ، مطمئنم که اگر او زندگی حرفه ای داشت حتی تا سن 50 سالگی هم می توانست به فوتبال ادامه دهد "

" مدیریت مارادونا سخت بود اما غیر ممکن نمی توانست باشد ، رفتارهای او متغیر بود ، شب ها تا دیر هنگام بیدار بود و صبح تا ساعت ها می خوابید و کسی جرات اذیت کردن وی را نداشت ، هیچکس حتی همسرش حق نداشت او را از خواب بیدار کند ، کلودیا همسر دیگو ، کوپولا مدیر برنامه و سینیورینی بدنساز اختصاصیش همیشه و ده دقیقه قبل از شروع تمرینات تیم منتظر جواب دادن به تماس ما بودند ؛ " حال دیگو خوب نیست ، اون نمیتونه بیاد " ، این بهانه ی همیشگی آن ها بود اما روز دوشنبه و دو روز قبل از دیدار جام حذفی گفتند که امشب تولد دیگو ست و همه ی شما دعوت هستید ، شب به یادماندنی بود اما ساعت یازده مثل همیشه همه باید به خواب می رفتند ، مارادونا که طبق معمول در چنین ساعتی به خواب نمی رفت به من قول داد که صبح روز بعد در تمرینات حاضر شود "

" دیگو نیامد ! ، باز هم تماس و جواب کوپولا اما این بار به من گفت که ، دیگو می خواهد درهای " سووکاوو " مرکز تمرینی باشگاه را باز بماند تا ساعت دو بامداد تمرینات خودش را یک روز قبل از بازی شروع کند ، می خواست به من دروغ بگوید ، به یکی از دستیارانم گفتم که تا صبح منتظر آمدن دیگو باش هر چند که مطئنم نخواهد آمد ، روز بعد و بعد از اینکه من فهمیدم دیگو نیامده ؛ کوپولا تماس گرفت و گفت که دیگو آمده بود اما با قفل بودن درهای مجموعه ی ورزشی مواجه شده بود ، من هم به گونه ای صحبت کردم تا کوپولا بویی نبرد ، روز بعد وارد رختکن شدم ، دیگو با شلوارک و در حالیکه می خندید در رختکن نشسته بود ، به او گفتم " دیگو تو امروز بازی نمی کنی "

" این جمله کافی بود تا مارادونا همه چیز را بفهمد و رختکن را به سوی سکوهای ورزشگاه ترک کند ، در روسیه با هم درگیر شدیم اما این دلیل نمی شود که او را دوست نداشته باشم ، در این سال ها چندین بار با هم دیدار کردیم که آخرین آن ها در دوبی بود که دیگو به من گفت : " اگر به حرف های تو گوش می دادم حالا همه چیز تغییر کرده بود " ، خاطرات زیبایی از جادوی مارادونا دارم حتی در تمرینات می دیدم که کارهای فوق العاده ای می کرد "

" موقعیکه در تمرینات نوبت به کارهای تکنیکی می رسید از هر چیزی برای شگفت زده کردن ما استفاده می کرد ، از پرتقال گرفته تا توپ تنیس ، او با توپ هر کاری می توانست بکند ، موقعیکه تمرین می کرد هرگز نمی توانستید مارادونا را از تمرینات باز نگه دارید ، او هنگامیکه توپ زیر پایش هست به دوران بچگی بر می گردد ، هنگام بازی کردن بنظر می رسید که بسیار خوشحال هست اما گاهی وقت ها پشت این شادی یک درد واقعی بود یک مصدومیت "

" دیگو همچنان در ناپل پادشاهی می کند ، همسیک بنظر می رسد که محبوب اولتراهاست اما او چندین سال نوری با مارادونا فاصله دارد ، عکس های دیگو همچنان بر روی دیوارها نقش بسته ، او در بین هم تیمی هایش هم محبوب بود البته فقط به دلیل نقش پر رنگ او در پیروزی ها نبود ، یک روز دیگو فهمید که دستمزد سنگربان تیم تالیاتلا 60 میلیون لیر هست و از من خواست تا دستمزدش را بیشتر کنم و من را مجبور کرد تا 120 میلیون لیر به تالیاتلا پرداخت کنیم "

" موقع جشن های سال جدید ، تمام بازیکنان و کارکنان باشگاه را برای شام دعوت می کرد و به همه هدایایی می داد ، هرگز چنین شخصی ندیده بودم ، من یک بار به بازیکنان گفتم " نمی خوام بشنوم که کسی از شما بگه که حالا که مارادونا این کار رو می کنه پس من هم می تونم اگر بشنوم جریمه میشه " ، همه ی بازیکنان از این دستور پیروی کردند جز یک نوجوان که بیرون از از زمین فوتبال از مارادونا الگوبرداری می کرد و مجبور شدیم برای راهنمایی اش با والدین اون تماس بگیریم "


ترجمه: «جامعه مجازی هواداران باشگاه یوونتوس»


«به اشتراک گذارید»
Google+ Twitter Facebook
حسین صالحی
حسین صالحی«مدیر سایت»
ارتباط با نگارنده: